ریختہ لغت میں لفظوں کے معنی اردو، ہندی اور انگریزی زبان میں دیکھے جا سکتے ہیں۔. لفظوں کے ساتھ ان کا تلفظ، استعمال کی مثالیں، مترادفات اور متنوع لسانی خصوصیات بھی موجود ہیں۔.
معنی واژهٔ خرد کردن در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... فرهنگها:: لغتنامه ... اردو; اسپانیایی ...
معنی واژهٔ خرد و مرد کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... فرهنگها:: لغتنامه ... این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
یکی از واژه هایی که از پهلوی در گویش بروجردی مانده، واژه مامون به معنی ماما یا قابله است. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود. معنی واژه ...
خرد. 804. خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید. خرد: جستجو معنی "خرد" در فرهنگ حل جدول، مترادف و متضاد فارسی، فرهنگ معین، فرهنگ دهخدا، فرهنگ عمید، سره، هوشیار، دیکشنری زبان های خارجی.
پیدا کردن مشکلی یا غامضی ، تفسیر آن ، شرح آن ، گشاده کردن آن . || معین کردن . معلوم کردن : و هر فرشته را جایی پیدا کرد که هر گروهی بکدام آسمان باشد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). خادم سبکری را گفت زی نخاس ...
معنی واژهٔ خرد در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... فرهنگها:: لغتنامه ... اردو; اسپانیایی ...
معنی واژهٔ خرد و خاکشی کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ... این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درزبان کردی امروزی به صورت کلمه تیگه بشتن که آنهم بمعنای درک کردن وفهم وخرد میباشد. در گویش دری افغانستان، خُرد یعنی کوچک که در مقابل کلان می آیدخُردک به معنی کوچک یا طفل ، خُردی یعنی دوران ...
معنی واژهٔ خرد کردن در دیکشنری فارسی به عربی به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ... این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معنی واژهٔ لت و پار کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ... این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معنی واژهٔ خرد کردن در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ... این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اردو الفاظ کے معنی جاننے کے لیے ریختہ کی آن لائن اردو ڈکشنری کا استعمال کیجیے۔. سرچ باکس میں صرف اردو الفاظ ٹائپ کیجیے.
خاصۀ مرکبه، تعریفی است فراهم آمده از مجموع چند صفت عرضی، مثال رایج «طائر ولود» (پرندۀ زاینده) است در تعریف خفاش؛ ۶. شرح الاسم که عبارت است از معنی کردن لغت، چنان که در فرهنگ های لغت مشاهده می شود.
لغت نامه دهخدا. خرد کردن. [خ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن. به اجزاء کوچک شکستن. شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن. (یادداشت بخط مؤلف).
معنی خرد کردن: پخش صوت: فرهنگ فارسی معین. معنی 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . ... در کردن. 1 - بیرون کردن . 2 - گنجانیدن ، داخل کردن .
معنی واژهٔ ساییدن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید. ... اندام شما را بلگد خرد بسایم زیرا که شما را بجز این نیست سزاوار.
معنی واژهٔ دلجویی کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب 0 یک واژه بنویسید جستوجو در همهٔ واژهنامهها
خرد کا معنیٰ کیا ہے؟ اردو زبان کی مشہور لغت فرہنگِ آصفیہ سے جانیے۔ 45000 سے زائد الفاظ و تراکیب کا مفہوم اور مطلب آن لائن دیکھیے۔
معنی واژهٔ تأدیه کردن در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... فرهنگها:: لغتنامه ... اردو; اسپانیایی ...
معنی واژهٔ لک و لک کردن در فرهنگ فارسی معین به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ... اردو; اسپانیایی ...
معنی واژهٔ شیون کردن در دیکشنری فارسی به عربی به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب ... لغتنامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ... این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید ... خرد کردن، لاس زدن، خمیر کردن ... اسلامی، دیکشنری نام ها، هم خانواده یاب، تصویر مرتبط با کلمه، معنی در حل جدول کلمات متقاطع، آموزش زبان ...
سوالت رو اینجا بپرس همه سوال ها. معنی پیروی کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید.
بپرس. سوالت رو اینجا بپرس همه سوال ها. معنی تره خرد نکردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید.
خرد لغتنامه دهخدا. خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر). کوچک . کم جثه . (از ناظم الاطباء).
خورد کردن. پخش صوت. معنی خورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه . این عمل آن است که ...
معنی واژهٔ خرد در لغتنامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب
مترادف تامین کردن: برآورده کردن، پاسخ گو بودن اجابت کردن، برآوردن، آماده کردن، فراهم ساختن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، تارک دیدن، تهیه کردن، امن ساختن، ایمن کردن، حفظ کردن، در امان نگه داشتن ...
معنی واژهٔ خرد کردن در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب
خدمات Google واژهها، عبارتها، و صفحههای وب را بدون هزینه بین زبان فارسی و بیشاز ۱۰۰ زبان دیگر فوراً ترجمه میکند.
شماره 1688، جادهجاده شرقی گائوک، منطقه جدید پودونگ، شانگهای، چین.
E-mail: [email protected]